مادر...
نوشته شده توسط : ar

 

در زلزله ی "سی چوان"چین، وقتی گروه نجات یک زن جوان را زیر آوار پیدا کرد، او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه چیز عجیبی دیدند!!

 

زن، با حالتی عجیب روی زمین زانو زده وحالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود.ناجیان تلاش می کردند  جنازه ی او را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند.چند ثانیه بعد سرپرست گروه نجات،      دیوانه وار فریاد زد:بیایید ! بیایید اینجا ! یک بچه اینجاست...

 

 

وقتی آوار از روی جنازه ی مادر کنار رفت،نوزاد سه یا چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد.نوزاد کاملا سالم و در خواب عمیقی بود. او در خواب شیرینش نمی دانست چه فاجعه ای، وطنش را ویران کرده و مادرش هنگام حفاظت از او،قربانی شده است.

 

 

 

مردم وقتی بچه را بغل کردند ،یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه ی آن این پیام دیده می شد:

 

 

 

"عزیزم،اگر زنده ماندی،هیچ وقت فراموش نکن که مادرت با تمامی وجودش دوستت داشت..."

 

  مادر،بهشت من همه ی آغوش گرم توست.

 





:: موضوعات مرتبط: داستان ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 439
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 آبان 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
»
» مادر...
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: